برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۷۴ —

۲– ملاقات شیخ با آباقا

شیخ سعدی علیه‌الرحمة والغفران فرموده که در وقت مراجعت از زیارت کعبه چون بدارالملک تبریز رسیدم و فضلا و علما و صلحای آن موضع را دریافتم و بحضور آن عزیزان که صحبت ایشان از جمله فرائض بود مشرف شدم خواستم که صاحبان اعظمان خواجه علاءالدین و خواجه شمس‌الدین صاحبدیوان را ببینم که حقوق بسیار در میان ما ثابت بود.

روزی عزیمت خدمت ایشان کردم ناگاه ایشان را دیدم با پادشاه روی زمین آباقا بر نشسته بودند چون چنان دیدم خواستم که بگوشهٔ روم که در آن حالت متعذر بود پرسیدن ایشان. من در آن عزم بودم که ایشان هر دو از اسب بزیر آمدند و روی بمن نهادند چون برسیدند بوسه بر دست و پای من دادند و از پرسیدن این ضعیف خرمیها نمودند و گفتند این در حساب نیست که ما از رسیدن قدوم مبارک پدر و شیخ بزرگوار خبر نداشتیم.

چون سلطان آباقا این حال را مشاهده کرد گفت چندین سال تا این شمس‌الدین پیش من میباشد و با وجود آنکه میداند که پادشاه روی زمین هستم هرگز خدمتی و تلطفی که این لحظه کرد باین مرد، با من نکرد. چون برادران هر دو باز گردیدند و بر اسب سوار شدند سلطان روی بخواجه شمس‌الدین کرد و گفت این مرد که شما او را خدمت کردید و چندین ادب بجای آوردید چه کسی بود؟ خواجه شمس‌الدین