برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۸۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۷۰ —

  گرت چو سعدی ازین در نوالهٔ بخشند[۱] برو که خو نکنی هرگز از گدائی باز  

۳۱۳– ق

  برآمد باد صبح و بوی نوروز بکام دوستان و بخت پیروز  
  مبارک بادت این سال و[۲] همه سال همایون بادت این روز و[۲] همه روز  
  چو آتش در درخت افکند گلنار دگر منقل منه آتش میفروز  
  چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنانرا دیده بردوز  
  بهاری خرمست ای گل[۳] کجائی که بینی بلبلانرا ناله و سوز  
  جهان بی ما بسی بودست و باشد[۴] برادر جز نکونامی میندوز  
  نکوئی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز  
  منه دل بر سرای عمر سعدی که بر گنبد نخواهد ماند این گوز  
  دریغا عیش[۵] اگر مرگش[۶] نبودی دریغ آهو اگر[۷] بگذاشتی یوز[۸]  

۳۱۴– ط

  مبارکتر شب و خرم‌ترین روز باستقبالم آمد بخت پیروز  
  دُهلزن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز  
  مَهست این[۹] یا ملک یا آدمیزاد پری[۱۰] یا آفتاب عالم افروز  
  ندانستی که ضدان در کمینند نکو کردی علی رغم بدآموز  
  مرا با دوست ای دشمن وصالست تو را گر دل نخواهد دیده بردوز  
  شبان دانم که از درد جدائی[۱۱] نیاسودم ز فریاد جهانسوز  

  1. بدهند.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ از.
  3. آخر.
  4. جهان بسیار بی ما بود و باشد.
  5. عمر.
  6. موتش.
  7. گرش.
  8. این غزل در اکثر نسخه‌ها نیست.
  9. آن.
  10. توئی.
  11. فراقت.