برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۷۸۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۷۳ —

  پند خردمندان چسود اکنون که بندم سخت شد گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس  
  گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم بکس  
  با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم[۱] چون صبح بیخورشیدم از دل بر نمیآید نفس  
  من مفلسم در کاروان گو هر که خواهی قصد کن نگذاشت مطرب در برم چندانکه بستاند عسس  
  گر پند میخواهی بده ور بند میخواهی بنه دیوانه سر خواهد نهاد آنگه نهد از سر هوس  
  فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان چندین بفریاد آوری باری[۲] بفریادش برس  

۳۱۸– ط

  امشب مگر بوقت نمیخواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس  
  پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس  
  یک شب که دوست فتنهٔ خفتست زینهار بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس  
  تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح یا از در سرای اتابک غریو کوس  
  لب بر لبی[۳] چو چشم خروس ابلهی بود برداشتن بگفتهٔ بیهودهٔ خروس  

حرف ش

۳۱۹– ب

  هر که بیدوست میبرد خوابش همچنان صبر هست و پایابش  
  خواب از آن چشم چشم نتوانداشت که ز سر برگذشت سیلابش  
  نه بخود میرود گرفتهٔ عشق دیگری میبرد بقلابش  
  چکند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش؟  
  هر که حاجت بدرگهی دارد لازمست احتمال بوّابش  

  1. شکل غلط قبلی: ... دمی باشد کز یاد او غافل..
  2. چندش بفریاد آوری آخر.
  3. در بعضی نسخه‌های جدید، از لب.