این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۹۵ —
در ازل رفتست ما را دوستی | لا تخونونی فعهدی ماانصرم | |||||
بذل روحی فیک امر هین | خود چه باشد در کف حاتم درم؟ | |||||
بندهام تا زندهام بی زینهار | لم ازل عَبداً و اَوصالی رِمَم | |||||
شنعةُ العذّال عندی لم تُفد | کز ازل بر من کشیدند این[۱] رقم | |||||
گر بنالم وقتی از زخمی[۲] قدیم | لا تلومونی فَجرُ حی ما التحم | |||||
ان تُردَ محو البرایا فانکشف | تا وجود خلق ریزی در عدم | |||||
عقل و صبر از من چه میجوئی که عشق | کُلما اَسستُ بنیاناً هدم | |||||
انت فی قلبی الم تعلم به | کز نصیحت کن[۳] نمیبیند الم؟ | |||||
سعدیا جان صرف کن در پای دوست | انّ غایات الامانی تُغتنم |
۳۵۵– ط، م
انتبه قبلَ السحر یا ذالمنام | نوبت عشرت بزن پیش آر جام | |||||
تا سوار عقل بردارد دمی | طبع شورانگیز را دست از لگام | |||||
دوری از بط در قدح کن پیش از آنک | در خروش آید خروس صبح بام | |||||
مرغ جانم را بمشکین سلسله | طوق بر گردن نهادی چون حَمام | |||||
ز آهنین چنگال شاهین غمت | رخنه رخنست اندرون من چو دام | |||||
ساعتی چون گل بصحرا درگذر | یکزمان چونسرو در بستان خرام | |||||
تا شود بر گل نکوروئی وبال | تا شود بر سرو رعنائی حرام | |||||
طوطیان جان سعدی را بلطف | شکری ده از لب یاقوت فام | |||||
نالهٔ بلبل بمستی خوشترست | ساتکینی ساتکینی ای غلام |