این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۹۸ —
۳۶۰– ط
شمع بخواهد[۱] نشست بازنشین ای غلام | روی تو دیدن بصبح روز نماید تمام | |||||
مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت | شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام | |||||
بلبلِ باغ سرای صبح نشان میدهد | وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام | |||||
ما بتو پرداختیم خانه و هرچ اندروست | هر چه پسند شماست بر همه عالم حرام | |||||
خواهیم آزاد کن خواه قویتر ببند | مثل تو صیاد را کس نگریزد ز دام | |||||
هر که در آتش نرفت بیخبر از سوز ماست | سوخته داند که چیست پختن سودای خام | |||||
اولّم اندیشه بود تا نشود نام زشت | فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام | |||||
سعدی اگر نام و ننگ در سر او شد چه شد؟ | مرد ره عشق نیست کش غم ننگست و نام |
۳۶۱– ط
ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام | ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام | |||||
سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای | ماه بیفتد بزیر گر تو برآئی ببام | |||||
تا دل از آن تو شد دیده فرودوختم | هر چه پسند[۲] شماست بر همه عالم حرام | |||||
گوش دلم بر درست تا چه بیاید خبر؟ | چشم امیدم براه تا که بیارد پیام؟ | |||||
دعوت بی شمع را هیچ نباشد فروغ | مجلس بیدوست را هیچ نباشد نظام | |||||
در همه عمرم شبی بیخبر از در درآی | تا شب درویش را صبح برآید بشام[۳] | |||||
بار غمت میکشم وز همه عالم خوشم | گر نکند التفات یا نکند احترام[۴] | |||||
رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست | گر بکشد بندهایم ور بنوازد غلام | |||||
ای که ملامت کنی عارف دیوانه را | شاهد ما حاضرست گر تو ندانی کدام | |||||
گو بسلام من آی با همه تندی و جور | وز من بیدل ستان جان بجواب سلام | |||||
سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر | یا برسد جان بحلق یا برسد دل بکام |
- ↑ نخواهد.
- ↑ از آن.
- ↑ ز شام.
- ↑ تجدیدنظر: گر نکند التفات یا بکند احترام