این برگ همسنجی شدهاست.
— ۲۱۶ —
که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی | تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم |
۳۹۲– ب
من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم | طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم | |||||
از دست او جان میبرم تا افکنم در پای او | تا تو نپنداری که من از دست او جان میبرم | |||||
تا سر برآورد از گریبان آن نگار سنگدل | هر لحظه از بیداد او سر در گریبان میبرم[۱] | |||||
خواهی بلطفم گو بخوان خواهی بقهرم گو بران[۲] | طوعا و کرها بندهام ناچار فرمان میبرم | |||||
درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانهام | نه درد ساکن میشود نه ره بدرمان میبرم[۱] | |||||
ایساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن | تو بار جانان میبری[۳] من بار هجران میبرم | |||||
ای روزگار عافیت شکرت نکردم لاجرم | دستی که در آغوش بود اکنون بدندان میبرم | |||||
گفتم بپایان آورم در عمر خود با او شبی | حالا بعشق روی او روزی بپایان میبرم | |||||
سعدی دگربار از وطن عزم سفر کردی چرا | از دست آن ترک خطا یرغو بقاآن میبرم | |||||
من خود ندانم وصف او گفتن سزای قدر او | گل آورند از بوستان من گل ببستان میبرم |
۳۹۳– ط
گرد رخسار چو ماهت صنما مینگرم[۴] | بحقیقت اثر لطف[۵] خدا مینگرم | |||||
تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری | هر زمان صد رهت اندر سر و پا مینگرم | |||||
تو بحال من مسکین بجفا مینگری | من بخاک کف پایت بوفا مینگرم | |||||
آفتابی تو و من ذرّهٔ مسکین ضعیف | تو کجا و من سرگشته کجا مینگرم؟ | |||||
سر زلفت ظلماتست و لبت آبحیات | در سواد سر زلفت بخطا مینگرم[۶] |
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ این بیت تنها در یک نسخه است.
- ↑ خواهی بلطفم گو بران خواهی بقهرم گو بزن
- ↑ جمازه فارغ میرود.
- ↑ تجدیدنظر: گر برخسار چو ماهت صنما مینگرم (این وجه در یک نسخه و بر خلاف تمام نسخههای قدیم و جدید است که در متن آمده و ظاهراً صحیحتر باشد.)
- ↑ صنع.
- ↑ متن مطابقست با نسخههای معتبر. و در بعضی نسخ چاپی «ببقا مینگرم».