برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۶۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۵۳ —

  روشن‌روان عاشق[۱] از تیره شب ننالد داند که روز گردد روزی شب شبانان  
  باور مکن که من دست از دامنت بدارم شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان  
  چشم از تو برنگیرم ور میکشد رقیبم مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان  
  من اختیار خود را تسلیم عشق کردم همچون زمام اُشتر بر دست ساربانان[۲]  
  شکرفروش مصری حال مگس چه داند این دست شوق بر سر وان آستین فشانان  
  شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان  

۴۵۶ – ط

  ما نتوانیم و عشق[۳] پنجه درانداختن قوّت او میکند بر سر ما تاختن  
  گر دهیم ره بخویش یا نگذاری بپیش هر دو بدستت درست کشتن و بنواختن  
  گر تو بشمشیر و تیر[۴] حمله بیاری رواست چارهٔ ما هیچ نیست جز سپر انداختن  
  کشتی در آبرا از دو برون حال نیست یا همه سود، ای حکیم، یا همه درباختن  
  مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست: دل که نظرگاه اوست[۵] از همه پرداختن  
  پایهٔ خورشید نیست پیش تو افروختن یا قد و[۶] بالای سرو پیش تو افراختن  
  هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید موجب دیوانگیست آفت[۷] بشناختن  
  یا بگدازم چو شمع یا بکشندم بصبح چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن  
  ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان خورد و تیغ بر نتوان آختن[۸]  

۴۵۷ – ط

  چند بشاید بصبر دیده فرو دوختن خرمن ما را نماند حیله[۹] بجز سوختن  

  1. سعدی
  2. این بیت در هیچیک از نسخ خطی نیست و در بعضی از نسخ چاپی نیز.
  3. من نتوانم بعشق.
  4. بشمشیر تیز.
  5. تست.
  6. با قد و.
  7. از همه (؟)
  8. فقط در یک نسخهٔ قدیم است.
  9. چاره.