برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۷۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۶۰ —

  زیبا نبود شکایت از دوست زیبا همه روز گو جفا کن  

۴۶۸ – ط

  چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن  
  هر که ننهادست چون پروانه دل بر سوختن گو حریف آتشین را طوف پیرامن مکن  
  جای پرهیزست در کوی شکرریزان گذشت یا بترک دل بگو یا چشم وا روزن[۱] مکن  
  کیست کو بر ما ببیراهی گواهی میدهد گو ببین آنروی شهرآرا[۲] و عیب من مکن  
  دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست نی معاذالله قیاس دوست از[۳] دشمن مکن[۴]  
  مردن اندر کوی عشق از زندگانی خوشترست تا نمیری دست مهرش کوته از دامن مکن  
  شاهد آئینه‌ست و هر کس را که شکلی[۵] خوب نیست گو نگه بسیار[۶] در آئینه روشن مکن  
  سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گر چه بازو سخت داری زور با آهن مکن  

۴۶۹ – ب

  گواهی امینست بر درد من سرشک روان بر رخ زرد من  
  ببخشای بر نالهٔ عندلیب الا ای گل نازپرورد من  
  که گر هم بدین نوع باشد فراق بنزد تو باد آورد گرد من  
  که دیدست هرگز چنین آتشی کز او می‌برآید دم سرد من  
  فغان من از دست جور تو نیست که از طالع مادرآورد من  
  من اندرخور بندگی نیستم وز اندازه بیرون تو درخورد من  
  بداندیش نادان که مطرود باد ندانم چه میخواهد از طرد من  
  و گر خود من آنم که اینم سزاست ببخش و مگیر ای جوانمرد من  
  تو معذور داری بانعام خویش اگر زلتی[۷] آمد از کرد من  

  1. در روزن، بر روزن.
  2. شهرآشوب.
  3. با.
  4. ابیات ساقط:
      تا روان دارد* روان دارم حدیثش بر زبان سنگدل گوید که یاد یار سیمین تن مکن  
    *ظاهراً «تا روان دارم»
  5. شکل، روی.
  6. زنهار.
  7. همه نسخه‌ها (جز یکی): ذلتی.