برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۸۸۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۲۷۳ —

  از عنبر و بنفشهٔ تر بر سر آمدست آن موی مشکبوی که در پای هشتهٔ  
  من در بیان وصف تو حیران بمانده‌ام حدّیست حسن را و تو از حد گذشتهٔ  
  سر می‌نهند پیش خطت عارفان فارس بیتی[۱] مگر ز گفتهٔ سعدی نبشتهٔ  

۴۹۲ – خ

  ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته رخسارهٔ زمین چو[۲] تو خالی نیافته  
  تابنده‌تر ز روی تو ماهی ندیده چرخ خوشتر ز ابروی تو هلالی نیافته  
  بر دور عارض تو نظر کرده آفتاب خود را لطافتی و جمالی نیافته[۳]  
  چرخ مشعبد از رخ تو دلفریب‌تر در زیر هفت پرده خیالی نیافته  
  خود را بزیر چنگل شاهین عشق تو عَنقای صبر من پر و بالی نیافته  
  تا کی ز درد عشق تو نالد روان من روزی بلطف از تو مثالی نیافته  
  افتاده در زبان خلایق حدیث من با تو بیک حدیث مجالی نیافته  
  زایل شود هر آنچه بکلی کمال یافت عمرم زوال یافت کمالی نیافته  
  گلبرگ عیش من بچه امید بشکفد از بوستان وصل شمالی نیافته؟  
  سعدی هزار جامه بروزی قبا کند یک مهربانی از تو بسالی نیافته  

۴۹۳ – ط، ب

  سرمست بتی لطیف ساده[۴] در دست گرفته جام باده  
  در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده  
  افتاده زمین بحضرت او گردونش بخدمت ایستاده  
  خورشید و مهش ز خوبروئی سر بر خط بندگی نهاده  

  1. شعری.
  2. روی زمین بلطف تو.
  3. در نسخ قدیم و معتبر این بیت نیست.
  4. در نسخ چاپی: لطیف و ساده.