برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۹۹۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

رباعیات[۱]

  هر ساعتم اندرون بجوشد خون را واگاهی نیست مردم بیرون را  
  الا مگر آنکه روی لیلی دیدست داند که چه درد میکشد مجنون را؟  

*

  عشاق بدرگهت اسیرند بیا بدخوئی تو بر تو نگیرند بیا  
  هر جور و جفا که کردهٔ معذوری زان پیش که عذرت نپذیرند بیا  

*

  ایچشم تو مست خواب و سرمست شراب صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب  
  مانند تو آدمی در آباد و خراب باشد که در آئینه توان دید و در آب  

*

  چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت درمانش تحملست و سر پیش انداخت  
  یا ترک گل لعل همی باید گفت یا با الم خار همی باید ساخت  

*

  دل میرود و دیده نمی‌شاید دوخت چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت  
  پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت آن سوخت که شمع را چنین میافروخت  

  1. در نسخه‌های قدیم آنچه از رباعیات در پند و نصیحت است (در حدود چهل رباعی) جزء قطعات اخلاقی آمده. ما نیز این شیوه را برگزیدیم و در اینجا تنها رباعیاتی را که در عشق و مغازله است آوردیم.