برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۰۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

سکوت می‌کرد، از حالت ما اشتباه می‌نمود که شاید نوکر دیوان باشم. درآوردم پنج قران دادم که اینها را مصرف بکنید، بعد باز هرچه لازم شد می‌دهم. یکجا آسوده شد که مأمور یا نوکر دیوان نیستیم. چون نوکرهای ایران به‌هرجا بروند اول تعلیقهٔ[۱] خودشان را نشان می‌دهند، تحکم می‌کنند، امر می‌فرمایند، همه‌چیز می‌گیرند اما هیچ چیز نمی‌دهند. کدخدا مشعوف و مست نفع بزرگی خدا دادهٔ ما متکلم وحده شده بود. از عدل و انصاف خود به رعایا متصل نقل می‌کرد. هی منتظر شد که ما از خرید گوسفند حرفی بزنیم، تکلیف به‌او بکنیم و معاونت اورا استدعا نماییم نشد. آخر پرسید که شما از کجا می‌آیید، چکاره هستید، کجا می‌روید؟ مصطفی می‌خواست جواب بدهد به فرانسه گفتم هیچ نگو. گفتم مسافر هستیم امشب شما اسباب استراحت مارا فراهم بیاورید صبح زود روانه می شویم. گفت به چشم، واهمه نکنید. اگر میل به خرید گوسفند دارید من برای شما می خرم، می‌برم در خارج سرحد به شما تحویل می‌دهم. به هر گوسفند از شما یک منات می‌گیرم. از این یک منات یک قران مال من است باقی مال «شندوارخان» امین سرحد. شما با هیچ‌چیز کار ندارید. گفتم ما خریدار نیستیم، مسافریم، امشب می‌مانیم فردا می‌رویم. کدخدا مأیوس شد. بعد از اندکی گفت از حاکم حکم جدید رسیده هرکس شب در ده بمانداسم و مقصود مسافرت اورا بپرسم و در دفتر مخصوص که فرستاده‌اند بنویسم. از برکت این نظم جدید حالا نویسنده داریم که عرایض مارا می‌نویسد. سابق چون نویسنده نداشتیم بایست خودم بیست فرسخ راه بروم، چند روز بمانم تا به خان سرتیپ که ده سنور مال اوست عرض خود را


  1. منظور حکم مأموریت است.
۱۰۷