برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۲۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

گویی هزاران فرسخ طول دورنمایی اوست گشوده، از عمق آن مسافت، دایرهٔ منور بسیار بزرگی که مرکز او صورت بینظیری چنان از زیر پرده زنبوری نمودار بود که گویی آفتاب از زیر ابر خفیف تابیده دایرهٔ قرص خود را تمام می‌نماید و خوشه‌های نور به اطراف می‌فشاند. تخت نور که این صورت متمکن بود خدام ملکوتی اورا بالای سر خودشان حمل می‌دادند. شموئیل با هشت ملک جمیل مثل خود پیش روی تخت، هریک شاخی از درخت طوبی در دست، تسبیح خوان می‌خرامند. در طرف بالای تخت از یمین و یسار دو ملک پرهای خودرا محاذی همدیگر باز و دیگری را برچیده، دست راست یکی با دست چپ دیگری، در فراز تخت، تاجی از نور گرفته، از پی تخت چندین هزار صور ملکوتی با ترتیب عجیب روان است. تخت وارد خوابگاه کمبیز شد. شموئیل پیش آمد، گفت کمبیز این دیگر خواب نیست مکاشفه است. به صورت روح‌الله سجده بکن و ایمان بیار. از این حضور نور تو برافزاید، کار تو بالاگیرد و سلطنتت عالم نصیب اخلاف تو می‌شود. برخاستم، سجده کردم، ایمان آوردم. شموئیل مرا نزدیک برد. حب کوچک آتشین به من داد. گفت بخور. روح‌الله از نور خود ترا قسمت داد تا سموم اعادی بر تو کارگر نباشد. به دهن گذاشتم، در این حال برقی زد و چنان ترکید که هرگز صدای چنین خرق شدید و مهیب نشنیده بودم. از ترس بیهوش افتادم. بعد از مدتی که ندانستم چند دقیقه بود به حال آمدم. دیدم دیوار خانه در صورت اولی است و از آن بساط کبریایی اثری نمانده. برخاستم در خود وجد و سروری یافتم که گویی پرتوی از مبادی عالیه بر دل من تابیده و ظلمت غضب را مستور نموده. خدام را آواز کردم. اول شیرزاد، که مأمور حفظ رختخانهٔ من است، درآمد. پرسیدم که امروز برخاستنم دیر شد؟ عرض کرد بلی، همهٔ بندگان

۱۲۱