برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۳۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

برآمدگی داشت به نظر آورده دور آن زمین را با قدم خود پیموده، از ابتدای آنجا تا دروازهٔ قلعه دویست قدم مساوی مسافت بود. به پارزم فرمان داد که فردا این زمین برآمده را به همان صورت برآمدگی حفر نمایند، هروقت به سنگ رسید به پادشاه خبر بدهند. پس از دستورالعمل سوار شده، به اردو مراجعت نمودند. پارزم کلنگچیان را به کندن آنجا امر نمود. هفده روز هرروزه پانصد نفر می‌کند و پانصد نفر خاک کنده را بیرون می‌برد. هرشب از عمق کنده و پیشرفت کار به کمبیز خبر می‌دادند. گاهی کمبیز و سیفون پیاده و سواره می‌رفتند، دور کنده را می‌گشتند و تماشا می‌کردند. شب هیجدهم کمبیز شموئیل را در خواب دید. گفت فردا از طرف جنوب سنگ اول سرپوش خمهای مدفون باز می‌شود. محض اینکه اوامر تو در قلوب رسوخ یا بد و مسموع گردد بامداد برخیز، از جنوب غربی به انحراف دو درجه گوشهٔ سنگی بزرگی در دیوار کنده نمایان است. امر کن زمین را بکنند. امرا و رجال را نشان بده که اینجا در خزانه است. بعد از نیم ساعت همانجا سنگ بزرگی پیدا شود. دور سنگ را خوب پاک کنند، که از گرفتن به زیر زمین خاک نریزد. سنگ را بردارند. اول خودت داخل می‌شوی. بیست و چهار خم پر از طلا می‌بینی، بعد از بیرون آوردن خم‌ها زیر خم دهم و یازدهم و دوازدهم و سیزدهم را نشان بده. قدری می‌کنند، به سنگ سرپوش می‌رسد، بردارند. خودت داخل می‌شوی. چهار صندوق سنگی، که در هریک دو لوح مقدس نهاده شده، با دست خود برمی‌داری و به سیفون و پارزم می‌سپاری. آن وقت همه می‌دانند که تأیید تو از آسمان است. الواح را به چادر خود ببر و طلاها را در چادر دیگر جا بده و برای آنها صندوق حمل مهیا بکن. بعد از انجام اینها ترتیبات ثانوی را به تو می‌گویم.

۱۳۰