قابل سؤال نیست حکمت نباشد. باید اعمال حکیم را کاوش نمود، و اسرار اورا پیدا کرد و حالی شد وگرنه تعبد و تقلید کورانه انسان را در تاریکی جهل و ظلمت عصیبت گمراه میکند. اگر میخواهی بدانی که موجودات چگونه به هم محتاجند و استغنای عالم تجرید از آنها چطور سلب شده و مجبور استعانت یکدیگر میباشند ببین دانه اگر آب و خاک و حرارت و نور نباشد نمیروید، خاک و آب و حرارت بیتخم نه برگ آورد و نه بار میدهد، آب اگر خاک نباشد دانه را میپوساند و فاسد میکند، حرارت بیآب همه را میخشکاند و میسوزاند و معدوم نماید، اگر انسان و حیوان تنفس نمیکرد ذغال نمیبود، اگر ذغال نبود ساقه و شاخهٔ درخت و نباتات دیگر نمیشد، اگر نبات نبود انسان نمیتوانست زندگی نماید زیراکه تنفس نبات تولید حموضت[۱] مینماید و باعث حیات انسان و حیوان میشود. در خلقت، بیتناسب چیزی نیست. در دل هر ذره آفتابی است، و اگر بپیمایی میبینی که آن ذره همهٔ کاینات است. همهٔ موجودات متحرک است، اگر ساکن بود تغییر نمییافت، اگر تغییر نمییافت حادث نمیشد، و اگر حادث نبودی بایست قدیم بشود، و بدیهی است که نیست.
لوح هفتم
اجساد موجودات را جسد کبیر مغناطیسی خلق کردم که
- ↑ به معنی ترشی است.