برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۴۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بیشتر از دو وجب ضخامت نداشت وگرنه به دیوارهٔ راه برمی‌خورد و بارکش را به ته دره پرت می‌نماید. در این راه جز استر، که ناخنش دوام کندن گودهای سنگی ده‌هزار سالهٔ این معبر جهنم را دارد، حیوان دیگر نمی‌تواند بار بکشد یا خالی بگذرد. عرض راه در هیچ جا بیشتر از نیم ذرع نیست، به اندازهٔ پهنای قدم قاطر. سنگ حلب سراسر به عمق نیم ذرع گود شده و طول راه به یک سلسله گود مستوی‌المسافه می‌ماند، چنانکه حیوان بارکش یا پیادهٔ راه رو باید با تأمل و دقت پای خود را از یک گود بردارد و به گود دیگر بگذارد.

اگر درشمردن با پیمودن این چندین هزار گود سهو نماید با پایش در یکی به ته نرسد سرقدم تا بن دره می‌غلطد و جسدش طعمهٔ وحوش گردد. از بالا نگاه می‌کردم پیشاهنگ قاطر جوان فربه خوشگلی بود، طوری بادقت و آرام قدم خود را از گود یا پله می‌کشید و به دیگری می‌نهاد که از تفرس[۱] او تعجب می‌کردم. سایر قاطرها در سلسلهٔ طولانی پشت سر او طابق‌النعل بالنعل مثل سواره‌های پرمشق با نظام می‌آمدند. در هر قدم صدای تنفس ثقیل که مشعر سنگینی بار و صعوبت سبیل بود از همهٔ آنها به آهنگ مخصوص شنیده می‌شد، چنانکه گویی خود موزیک می‌نوازند و رقص می‌کنند. در هر پنجاه قدم پیشاهنگی می‌ایستاد، نفسی چند کشید، سایرین نیز تا حیوان آخری در جای خود این اقامه و عبور را به طوری منظم می‌نمودند که در یکجا سر بارکش دومی به دم اولی بخورد، گویی علامت مخصوص در حس آنها تعبیه شده بود که لمحهٔ قیام و ذهاب پیشاهنگ را می‌دانستند. چشم‌انداز دره و صعوبت راه، بی مبالاتی صاحب ملک از متاعب[۲] زیر دستان،


  1. با زیرکی فهمیدن.
  2. رنج و ناراحتیها.
۱۴۰