برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۴۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

زمین ریخت یا افسانهٔ منجم هولاندی، که می‌گفت زمین به ذوذنبی[۱] برمی‌خورد و از هم می‌پاشد، صورت وقوع یافت، یا زنجیری که زمین را به آسمان بسته می‌دانستند پاره شد و حالا ما به ته لامکان می‌افتیم، یا هر دو شاخ گاو زمین در هم شکست و گاو و ماهی را به ته دریای تسلسل برد و غرق نمود! هوا چنان تاریک شد که رفقا همدیگر را نمی‌دیدیم. تا خواستیم هوش خود را جمع کنیم و حادثهٔ متوحشه را در تصور خودمان نماییم صدای خاراخار ممتدی، صد بار از اولی سختتر، چنانکه هزار توپ در یک لمحه از باتاریه[۲]های بنادر «پورت سموت» انگلیس یا «شربورغ» فرانسه انداخته شود، یا هزار برق هوا را در یک دفعه چندین فرسخ خرق نماید، پی هم هی شدت می‌کرد، هی زمین را متزلزل می‌ساخت. هوا تاریکتر می‌شد و مارا از وحشت و اضطراب چیزی حالی نمی‌گشت. تا پانزده دقیقه این حالت طول کشیده، بعد کم‌کم صدای مهیب ساکت شد. دورهٔ ما و روی دره روشنی گرفت. افق نظری ما اندکی صفا یافت. آنچه در اول معاینه دیدیم نمی‌توان به تحریر آورد. معلوم شد که پای یک قاطر لغزیده خود داری نتوانسته از بلندی هزار ذرع افتاده، از اتفاقات سیئه و برخلاف رسم معمول جلو پنج قاطر متعاقب را به همدیگر بسته بوده‌اند، بعد از افتادن اولی دیگران نیز افتاده، بار آنها صندوق پاترون (دینامیت) باروت خاکستری بوده، از شدت حرکت پاترونها ترکیده، کوه را مثل سیماب به حرکت آورده و متزلزل نموده و از این تزلزل کوهپارهٔ برجستهٔ معلق، که از روی او عبور قافله را خط راه باریکی افتاده و چشم عابرین غیر معتاد را بسته از او می‌گذرانند، ترکیده. دویست قاطر باردار


  1. ستارهٔ دنباله دار.
  2. آتشبار (کلمه فرانسوی).
۱۴۲