برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۵۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بدیهی است که با فهم قاصر خودمان باید تولید دو قوهٔ مستقلهٔ مقتدره بکنیم. در تعیین اشیا و تعریف مقدرات دو مدیر متحرکه را ایجاد نماییم و دو موجد متباینه[۱] را انحراف بکنیم و فساد «لو کان الهة»[۲] را منکر باشیم و در تعدد وجود واحد گمراه بشویم. مگر خود خیر و شر و نفع و ضرر یا علم و جهل در عالم نسبت کافی نیست که چیز دیگر نیز بر وی بیفزاییم، و معانی دیگر و تفاصیل مکرر بتراشیم. مگر ما می‌دانیم که هستیم، چه هستیم، «به کجا بودم، از این پیش در این دیر که بود - یا کجا آمدم و آمدنم بهر چه بوده»، سبب خلقت ما چیست، این آمدن و رفتن چند روزه چه معنی دارد، این گروه مختلفه که جان هم افتاده کیستند، این بینونت فاحش خلقت از کجاست؟ اگر منم پس چرا مختار نیستم، اگر اوست من چرا حمال حوادث ایام هستم؟ اگر خلقت منور است این ظلمت فوق تحدید از کجاست، اگر اقتباس انوار فیوضات بااستعداد است مرکز قسمت استعداد را نشان بدهید! پس صعوبت اوهام ما همان است که خودمان برای فهم خودمان می‌تراشیم و بس.

احمد را تحسین کردیم، محظوظ شدیم. شب را بایست در صحرا بمانیم. هوا تاریک می‌شد. جای بافرهتی و چشمهٔ خوبی پیدا نمودیم. رحل اقامت انداختیم، خواستیم چایی درست کنیم، کباب بپزیم، هیمه و ذغال نداشتیم. رفقا رفتند چیز سوختنی پیدا کنند، دیدم احمد صدا می‌کند که از دور آتشی نمایان است، یقین کاروان است. اسبابها را چیدیم، رفتیم، رسیدیم. معلوم شد این مصیبت‌زدگان تتمهٔ کاروان مدفون درهٔ بایقو هستند که آن طرف پل مانده، بعد از وقوع حادثه برگشته فردا با همین راه که ما آمدیم می‌روند. چایی


  1. مخالف، ضد هم.
  2. آیهٔ ۴۲ از سورهٔ اسراء (چنانکه شما می‌گویید) اگر خدای دیگری وجود می‌داشت (راه را بر خدای عرش می‌بست).
۱۵۰