برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۶۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

به مردهٔ آنها نیز مبرهن شود که این آقایان جمیع املاک مردم را مجهول‌المالک و متعلق به خود می‌دانند. گفتم امسال بذر مزارع شما چگونه بود؟ گفت خوب بود. چه فایده همه در بن چاه می‌پوسد. گفتم چرا نمی‌فروشید؟ گفت اگر به بازار بفرستیم قیمت گندم را باید کرایه بدهیم. راه مارا دیدید؛ با خر و استرچه می‌توان حمل نمود، از این جهت زراعت زیاد نمی‌کنیم. آن‌قدر می‌کاریم که می‌خوریم و تخم نگه می‌داریم. با وجود این الان دوهزار خروار گندم در ده ما موجود است. گفتم بزرک بکارید، شاهدانه، نخود، ماش، آفتاب‌گردان، اینها برای شما مال‌التجاره می‌شود. گفت ما به آن چیزها عادت نکرده‌ایم. گفتم از کفایت و درایت شما بعید است. خودتان مباشر باشید، تخمهای خوب تحصیل کنید. گفت اگر ما مداخل جدید برای خودمان پیدا بکنیم آن وقت باید از دست صاحب ملک بگریزیم. وقتی خواستیم مرغابی و قاز نگه داریم که گوشتش را بخوریم، مویش را بفروشیم، ملکدار از هردانه مرغ سالی یک پناباد[۱] مالیات خواست. این فرمایش شما در جایی است که رعیت مالک باشد، جز پادشاه کسی را نشناسد، نترسد، آن‌وقت هرکس در توسیع زراعت و تزیید ثروت خود بذل مساعی می‌کند. با این عدم‌اطمینان و دستگاه استبداد، اگر کسی معدن طلا پیدا نماید خاکریز می‌کند، وگرنه زیر چوبش می‌کشند که هرچه گرفته‌ای بده. گویا شما ایرانی نیستید، تبعهٔ خارجه هستید. ایران را پای مملکت خودتان می‌برید. در یک ده بادکوبه (سابونچی) شخصی در حیاط خود چاه مثقبی کندانید. از عمق دویست ذرع روزی دویست‌هزار خروار نفت فواره زد بیرون ریخت. صاحب چاه در سه سال صاحب چندین کرور دولت شد. نه


  1. نیم قران.
۱۶۸