برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۷۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

می‌ریزند و می‌اندازند. دور آن حرم محترم که گنبد ایوانش از طلاست تا ده قدم مسافت از محوطه این کثافات است که می‌بینیم، عجبا، جمیع بلاد متبرکهٔ اسلام گویی صنعت یک اوستاد است و طرحشان را یک نقاش وحشی کشیده!.. در سال ۱۳۱۷ هجری نویسندهٔ این سطور به مکه معظمه مشرف شدم، در جده ناخوشی وبا بود، حجاج را به ساحل بی‌آب و علف و سکنه، مسمی به «رأس‌الأسود» بیرون آوردند. برای تهیهٔ بارکش دو روز بایست در این نقطه اقامه نماییم. آب را با قایق می‌آوردند، دور از ساحل نگه می‌داشتند. اعراب شنا نموده، ظروف خود را پر کرده، به کنار آورده می‌فروختند. اعراب در پیشدستی نوبت آب با هم دست و گریبان می‌شدند، میان آب می‌زدند [و] می‌خوردند. چند نفر غرق شدند. در کنار، هرکس آب داشت از دیگران پنهان می‌خورد، مجاور عطشان خود را ترحم نمی‌نمود. در اقامهٔ این دو روز از طبایع مردم و عقاید تقلیدی آنها به مثوبات[۱] و رای حفظ نوع ومحبت جنس، و دلجمادی[۲] ایشان به حالت ابن‌السبیل که در زیر شصت درجه حرارت آفتاب آب می‌گفت و جان می‌داد، و از ایر حرکات ایشان پیش چشم ما نقشه‌ای عجیب ترسیم شده بود که به تحریر و تقریر نیاید.

در رأس‌الأسود از پسر شریف مکه به ذوالفقاربک، قونسول موقتی ایام حج که در اینجا بود، مکتوب رسید که ورود بنده را به علمین خبر بدهد که برای بنده تشریفات از سواره و کالسکه درست نمایند، قبول نکردم و به اصرار قونسول گفتم که از فراغت اعمال می‌روم و دست شریف را می‌بوسم. با هزار زحمت به شهر مکه وارد شدیم. اگر شرح ملاحظات کلیهٔ خود را بنویسم


  1. جمع مثوبه و به معنی پاداش است.
  2. دلسنگی. دلسختی.
۱۷۶