برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ثروتمند و ملاک و روشنفکر همه رنج می‌کشند و حتی فرار و مهاجرت نیز درد آنان را چاره نمی‌کند، و فقط یک راه باقی می‌ماند: ترک تابعیت.

کتاب بر اساس این اوضاع اظهار عقیده می‌کند که «در خلقت برای تنزل ایرانی دیگر مسافتی نمانده که برای طی کردن او مدافعه و اعراض کافی باشد. کاسهٔ احتیاج ایرانی به حکومت عادله و وزرای مسئول چنان پر شده که فشار مصنوعی حفظ برجستگی او را قادر نیست، باید بریزد و می‌ریزد،» و تعویض و تبدیل مأموران حکومت نیز به کلی بی‌فایده است، زیرا «یسار خاقان می‌رود، یمین خاقان می‌آید.» و در هر تعویض مداخل تازه‌ای «به حاکم ابوابجمع می‌کنند، نشان می‌دهند و سهم می‌گیرند.» و «شاید صدری یا وزیری، یا خود حاکم جزوی سر کار آید، شخصاً پاکنفس وطبعاً وطندوست باشد، به کسی صدمه و آزار نرساند، و تا یک درجه معاون پیشرفت امور ترقی باشد. تا چنین شخصی از میان رفت جای او دیگری نشست همه برهم خورد و نابود گردد.»

پس راه چاره چیست؟ راه چاره در یک کلمه خلاصه می‌شود - و این کلمهٔ واحده مضمون اصلی تمام ادبیات انقلابی عصر مشروطیت ایران است - : قانون

کتاب مسالک‌المحسنین نیز معتقد است که تنها با تغییر حکومت استبدادی به حکومت قانون می‌توان اوضاع را تغییر داد؛ ملت را تأمین بخشید، دولت را از ذلت و نکبت نجات داد، و راه ترقی را به روی کشور گشود. اگر در این کشور قانون به جای استبداد رأی حکومت کند آن وقت دولت به دست اشخاصی با صلاحیت می‌افتد که طبق همان قانون عمل می‌کنند و ملت تأمین شخصی و مالی و جانی پیدا می‌کند وچون تأمین یافت، نه تنها معاون مکشوفه را از ترس چوب و فلک رشوه خواران و