برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۱۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نیست. بهتر این است که از تشریح صحبت وقت بگذریم وگرنه مثل حکیم آلمانی باید همه را مجنون بدانیم و در دعوی خود صادق باشیم… حکیم می‌گوید هر ذیشعور باید به کرده‌های خود مسئول باشد و حساب بدهد. اگر از خودمان سؤال بکنیم که چرا تنباکو می‌کشیم؟ برای لذت است؟ نه! منفعت دارد؟ خیر! ضرر دارد؟ مسلم است! پس چرا می‌کشیم؟ هیچ عاقل نمی‌تواند خودرا در پیشگاه قضاوت این سؤال تعدیل بکند، الجنون فنون. همچنین اگر وطن مارا سؤال نماییم به این نکته می‌رسیم، به افشای اسرار و سوختن اصرار مباشرت می‌نماییم…

در این بین پیشخدمت آمد، مارا به ناهار دعوت نمود. به محمدقلی‌خان گفتم چندروز شمارا خیلی زحمت خواهیم داد ولی بفرمایید مارا از جزو شام‌خورها منها کنند زیرا ما معتاد خوردن شام نیستیم، اگر شب غذایی بخورم کسل می‌شوم، زحمت می‌کشم. محمدقلی‌خان گفت می‌دانم چه می‌فرمایید. دیشب من متوجه حالت شما بودم، سر سفره طول کشید. پدرم دو سه سال است آن عادت سیئه را پیش گرفته، من نیز متأدی هستم. اکثر شبها بهانه می‌آورم، شام نمی‌خورم. در شهر گاهی دو سه نفر هستند از قبیل عمادالملک، کنزالملک، حشمت الایاله، ناظم‌الشرفا هی عرق می‌خورند، شعر می‌خوانند. اما خیلی تماشا دارد؛ ناظم‌الشرفا آدم متکبر و ریاست‌دوست است، خمیازهٔ حکومتهای بزرگ شیراز و خراسان و کردستان را می‌کشد، نه چهل و پنجاه‌هزار تومان پول دارد که بدهد و نایل مقصود گردد و نه می‌تواند با آن عربی خوانی و شعرشناسی و فضایل تاریخ و لغت‌دانی خود قانع هزار تومان مستمری مفت دیوانی بشود. گاهی از بیوفایی روزگار و نابکاری چرخ غدار شکایت آغازد، مثلها می‌زند، خودرا می‌ستاید و می‌گوید بلی آقا، بلی! من اهل دانش و فضلم همین گناهم بس! آقاجان

۲۱۵