بود و در اقتضای طهر[۱] خدمت میکرد، یکنفر پای اورا میمالید تا میخوابید، چهار نفر دیگر به نوبت یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ او عریان میخوابیدند که هروقت به هرسو برمیگشت آهسته اورا مالش میدادند. هر صبح در حمام، شوینده و شانهکش و آیینهگیر و لباس پوش، زنها بودند… مهرعلیخان گفت تفاوت حکمداران شرق و غرب را حکایتی به نظرم آمد: هنگام فتوحات شارل دوازدهم پادشاه معروف «اسوج[۲]» در لهستان، زن وجیههٔ معروف عصر خود که در اروپا نظیر نداشت آمد به اردو. خواست خودرا به شارل جوان بنماید، اورا شیفتهٔ جمال خود سازد، و تسخیر وطن خودرا پیشبندی نماید. شارل بار حضور نداد. خانم آمد در راه شارل که لابد بایست از آنجا بگذرد ایستاد. شارل از دور دید، به اسب خود مهمیز کشید، از پیش روی او تاخته به سرعت درگذشت که مبادا ببیند از عهدهٔ نفس خود نتواند برآید، فریفته شود و زحمات جنگ او هدر گردد. خانم مأیوس شد، به شارل مکتوب نوشت که فراموش نکنی اگر وطن مرا تسخیر بکنی باز در تاریخ تو خواهد ماند که از یک نفر زن این خاک ترسیدی و مغلوب شدی…
پطر کبیر در کنار رودخانه «پروت»، که محصورقشون عثمانی شده بود، ملکهٔ خود کاترینه را به چادر محمد بالتاجی سردار قشون عثمانی فرستاد، گوشوارههای خودرا تقدیم نمود و خلاص شدند… حالا هردو مرده، ولی اثر حرکت آنها باقی است و گز از صفحات تاریخ محو نخواهد شد… ملت آسیا با اینکه میبینند و میدانند و میخوانند به این آثار و نتایج معتقد نیستند!
دیدم مهرعلیخان شخص فاضل و آگاهی است. صحبت ما