برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۴۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مبنای اعتقاد به مذهب و ماوراء طبیعت که گاه رنگی عرفانی می‌گیرد عدم تغییر و قسمت را به آفریدگار و کلام او نسبت می‌دهد و بدین‌سان خود و ما را در یک تناقض معطل می‌کند، کاینات مخلوق است و چون مخلوق است حادث است و متغیر، و خالق کاینات قدیم است و چون قدیم است لایتغیر، و حال آنکه خالق همان خود کاینات و کاینات همان خود خالق است و «منی من همان اویی او و تویی تو است». من او هستم ولی من متغیرم و حادث، و او قدیم است و واجب! و اینجاست که این تناقض به قول خود نویسنده «اثبات فساد عقیدهٔ ما را می‌کند». اما به هرحال این تناقض در زمان نگارش کتاب قابل توجیه است، زیرا نویسنده فیلسوفی مذهبی است و از این رو نمی‌تواند به خالقی قدیم معتقد نباشد، اما در عین حال صاحبنظری ترقیخواه است و نمی‌تواند به تغییر و حرکت در اجتماع عقیده نداشته باشد، و به همین علت است که او به خالق و مخلوق هر دو معتقد است و حساب آنها را از هم سوا می‌کند.

و این خالق قدیم در آفرینش آدم در یکی از الواح خود می‌گوید که «آدم را از خاک خلق کردم، شرف و تکریم دادم، تعلیم اسما نمودم و صراط‌المستقیم قوانین خلقت را به او نشان دادم» و این موجود آدم نام از برکت لطف خاص خالق خویش بر همه چیز و همگان شرف و فضیلت یافت. «اگر انسان نبود تعریف حقیقت مجهول می‌ماند و تعریف فاعل و مفعول مجعول می‌شد. اگر انسان نبود بار سنگین امانت الهی را حامل که می‌گشت، و تکالیف بشریت را عامل که می‌بود؟ اگر انسان نبود «و لقد کرمنا» شأن نزول نمی‌داشت.»

اما این موجود بینوا - که نویسنده به دست خالق خود این همه کرامت به او بخشیده است - در تار و پود قوانین خلقت مختار است و مسئول؛ مسئول است زیرا آفریدگارش «صراط‌المستقیم قوانین خلقت را به