مصطفی جای تردید نگذاشته بود. هرچه به باغ نزدیک میشدیم عجلهٔ من به مغلوبی مصطفی و نفوذ اقوال خودم به رفقا، که یکی از نکات مهمهٔ ریاست است، میافزود. مصطفی نیز عجلهٔ خود را در نشان دادن کثافت موعودی منتظری به من از سرعت و هیجان خود واضح نشان میداد. تا اینکه به بلندی مشرف خیابان رسیدیم. چشم انداز غیر مترقبهٔ عجیبی، که از رفقا هیچ کدام وعدهٔ التذاذ او را به ذائقهٔ خود نداده بود، نمایان گردید. قدری سرازیر رفتیم، به اول خیابان رسیدیم.
این کوچه باغ تقریباً پانصد ذرع طول و سی ذرع عرض دارد. از دو طرف با طول مسافت، آب صاف چشمهٔ «سید بخش» معروف است، که بهادرالملک پیرارسال به اتهام بابی. بودن با سایر املاکش ضبط کرده و سید بیگناه در هیچ در، پناهی نیافت. بستر جریان نهر سراسر از مرمر سفید ساخته شده. با طول نهر چهار قطار درخت «آکاس[۱]»، که گلهای زردانبوه چون خوشهٔ انگور آورده، کاشتهاند. راهرو خیابان را چون قالی خوش نقش سراسر با خشتهای کاشی معرق[۲] فرش کردهاند. در مسافت هر صد قدم برای استراحت متفرجین تختهای قوسی مغضض[۳] طرح جدید سپارش، خوش وضع و منقش با میزهای پیش روی متناسب گذاشته شده. به فاصلهٔ یک ذرع، دور قوسی تختها، با گلهای همیشه بهار و ازهار[۴] شکفته و انبوه محصور میباشد. به فاصلهٔ مساوی تختهای نشیمن، از دو طرف راه، مجسمهٔ معارف تاریخی ایران را از مرمر سفید حجاری نموده، روی زیر ستونهای مرمر کبود نصب کردهاند. در میان مجسمهها، به تناسب مسافت، هیئت و هیکل پهلوانهای