این صورت البته ما باید جهاد بکنیم. بفرمایید افراد مسلمین، که بنده و حضرات جالسین شربتخور حواشی است، به حمله و دفاع سرباز معلم[۱] و تفنگ ته پر و توپ، دقیقه دویست و پنجاه گلوله به یک فرسخ مسافت میاندازد، قادر هستیم؟! و میتوانیم به جهاد برویم؟! و اگر نرویم اسیر میشویم، مغلوب میگردیم، و مذهب و وطن ما بهرهٔ غالبین میشود. در این صورت تکلیف این است که به حکم قانون جهاد را بر همهٔ جوانان بیست سالهٔ ما واجب بکنیم؛ که هر ساله چندین هزار به قرعه دعوت شوند. به نام هرکدام که قرعه درآمد دو سال، در رکاب، علم جنگ را بیاموزد و مرخص شود. حین لزوم تحت سلاح آید، وطن و مذهب خود را از تجاوز اجنبی حفظ نماید. حالا با چماق و نیزه و تبرزین حفظ ملک و ملت ممکن نیست؛ واجب است که مجاهدین مسلح داشته باشیم، و برای مخارج نگه داشتن آنها مبانی از هر تبعه، به عنوان مالیات جهادیه، هرساله اخذ نماییم و صرف لشکر و سرکردگان او بکنیم.
آقا فرمود مگر ما سرباز نداریم؟! گفتم بلی، داریم. تبعه برای آنها پول میدهد، ولی چون قانون اخذ آن پول و خرج او را نداریم، پول سربسته به کیسهٔ دیگران میرود و سرباز گرسنه و بیلباس و بیاسلحه میماند. اگر این قانون را مرتب و مبسوط وضع نماییم هرکس حق، و در صورت تجاوز، حد خود را بداند و از دستگاه قضاوت عسکریه مجازات یابد، در این صورت مگر خدای نخواسته به وجوب جهاد تحریف میکنیم؟! یا ترتیب و تنظیم او بدعت گردد؟! فقط طرح او و صورت اجرای او در طبق اقتضای عصر منظم و مضبوط میشود.
- ↑ تعلیم یافته.