این برگ همسنجی شدهاست.
مسخ
را دور بریزد، اما در حقیقت همانجائیکه روز اول در اطاق بزمین گذاشته بود میماندند. گره گوار ناگزیر بود بین چیزهای درهم و برهم گردش کند تا جائی برای خود پیدا بنماید و با وجود تأثر و خستگی شدیدی که از این گشت و گذارها حاصل میشد و ساعتهای دراز او را بیحس میکرد به این کار رغبت روزافزونی مینمود.
چون اجارهنشینها در خانه و در اطاق مشترک صرف ناهار میکردند بعضی شبها در اطاق گره گوار بسته بود او هم وقعی باین موضوع نمیگذاشت. در این اواخر چندین بار برایش اتفاق افتاده بود که از باز گذاشتن در استفاده نکند و در تاریکترین کنج اطاقش بخوابد بیآنکه خانوادهاش ملتفت بشود. اما یک روز زن سرپائی فراموش کرد که کاملاً در اطاق ناهارخوری را بهبندد و تا هنگامیکه اجارهنشینها آمدند و چراغ گاز را روشن کردند نیمهباز ماند. آنها سر میز رفتند و در جاهائی
۱۰۸