خم کرده بود و به نت موسیقی با نگاه عمیق و غمانگیزی مینگریست. گره گوار برای اینکه این نگاه را بهبیند باز هم کمی جلو آمد و سرش را بطرف زمین خم کرد. آیا او جانوری نبود؟ این موسیقی او را بیاندازه متأثر کرد. حس میکرد که راه تازهای جلوش باز شده و او را بسوی خوراک ناشناسی که بشدت آرزویش را داشت راهنمائی مینمود. تصمیم داشت راهی بسوی خواهرش باز کند دامن لباسش را بکشد و باو بفهماند که باید پیش او بیاید زیرا هیچکس اینجا نمیتوانست پاداشی که در خور موسیقی او بود باو بدهد. دیگر او را نمیگذاشت که از اطاقش بیرون برود یعنی تا مدتی که زنده بود. اقلاً هیکل مهیب او برای اولین بار بدردی میخورد. آنوقت در عین حال جلو همهٔ درها کشیک میداد و با نفس دو رگهاش مهاجمین را میتارانید. موضوع اینست که نمیخواست خواهرش را وادار کند که پهلوی او باشد، فقط اگر دلش میخواست پیش او میماند. گره گوار
برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۱۴
این برگ همسنجی شدهاست.
مسخ
۱۱۴