برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۱۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

نواختن است. ناگهان بخود آمد آلت موسیقی را در بغل مادرش گذاشت، که در روی صندلی خودش بحال تنگ‌نفس مانده بود، و باطاق مجاور پرید که اجاره‌نشین‌ها با سرعت بیش از پیش در تحت فشار آقای سامسا بآن نزدیک میشدند. زیر دستهای کارکشتهٔ گرت بالشها و لحافها بهوا میپرید و سپس با نظم خوبی روی تختها میافتاد. سه نفر آقا هنوز باطاقشان کاملاً نرسیده بودند که رختخواب آنها حاضر شده بود و گرت از نزد آنها خارج میشد. اما بدخلقی عجیبی گریبان‌گیر پدر شد که ظاهراً احترامی را که در خور اجاره‌نشینهایش بود فراموش کرده بود آنها را زور میداد و تا در اطاقشان عقب میزد. آنجا آقائی که در وسط بود ناگهان او را نگهداشت پاهایش را با صدای برق‌آسائی بزمین کوبید دستش را بلند کرد و زنها را با نگاه جستجو نمود و گفت «بسبب وضع متعفنی که درین خانه حکمفرماست و باعث رسوائی این چهار دیوار میشود ـ باینجا که

۱۱۷