این برگ همسنجی شدهاست.
دو بچه روی کرپی بندر نشسته طاس میریختند، مردی در سایهٔ مجسمهٔ پهلوانی که قدارهٔ آخته در دست داشت، روی پلکان بنا نشسته روزنامهای میخواند. دختری دلو خود را از چشمه پر میکرد. میوه فروشی پشت بساط خود دراز کشیده نگاهش بدریا بود. از لای درز در و پنجرهٔ قهوهخانهای دو مرد دیده میشدند که آن ته نشسته شراب مینوشیدند. قهوهچی جلو در قهوهخانه لمیده چرت میزد. زورقی بخاموشی سوی بندر کوچک میآمد. گوئی بوسیلهای نامرئی روی آب رانده میشد. مردی با پیرهن آبی از آن پیاده شده