برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۴۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
گراکوس شکارچی

بود و ریسمان زورق را از حلقهٔ اسکله رد میکرد. پشت سر کرحی‌بان، دو مرد دیگر سیاه پوش که دگمه‌های سیمین داشتند تابوتی را میبردند که روپوش بزرگ ابریشمی آراسته به گلهای نقاشی و شرابه رویش کشیده شده بود و ظاهراً مردی در آن بود.

هیچکس روی اسکله اعتنائی به گذرندگان نکرد، حتی زمانی که تابوت را به زمین گذاشتند و چشم براه کرجی‌بان بودند، که هنوز مشغول گره زدن ریسمان بود، کسی به آن نزدیک نشد، کسی از آنان پرسشی نکرد، کسی از روی کنجکاوی بدانان توجهی ننمود.

کرجی‌بان را زنی که یک بچه در بغلش بود چند دقیقه مشغول داشت، سپس با موی پریشان روی پل زورق نمایان شد. بعد نزدیک آمد و خانهٔ دو اشکوب زرد رنگی را نشان داد که بطور ناگهان در ساحل چپ نزدیک دریا بنا شده بود. بار بران بار خود را برداشته بسوی در کوتاهی که دو طرفش دو

۱۴۲