برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

است آیا خیال نداری به ترن برسی!؟» طنین صدایش گوارا بود! گره گوار از آهنگ جواب خودش به لرزه افتاد. در اینکه صدایش شناخته میشد شکی در بین نبود. او بود که حرف میزد اما یک جور زق زق دردناکی که ممکن نبود از آن جلوگیری کند و بنظر میآمد که از ته وجودش بیرون میآمد و در صدایش داخل میشد و کلمات صوت حقیقی خود را نداشتند مگر در لحظهٔ اول و سپس صوت مغشوش میشد بطوریکه آدم از خودش میپرسید آیا درست شنیده است یا نه. گره گوار خیال داشت جواب مفصلی بدهد، اما با این شرایط بهمین اکتفا کرد که بگوید: «بله، بله، مادرجان متشکرم بلند میشوم.» بی‌شک حائل بودن در نمیگذاشت به تغییری که در صدای گره گوار حاصل شده بود پی ببرند، زیرا توضیح او مادر را متقاعد کرد و مادرش در حالیکه پاپوش را بزمین میکشید دور شد. اما این گفتگوی مختصر سایر اعضای خانواده را متوجه کرد که گره گوار

۱۸