این برگ همسنجی شدهاست.
در کنیسهٔ ما
که از شرش رهائی یافتهاند که موفق میشدند اورا بگیرند و بقدر کافی از آن مکان دورش کنند.
خادم کنیسه اظهار میکند که بیاد دارد پدر بزرگش که او نیز خادم کنیسه بود، نقل میکرد که وی دربارهٔ موانع بیرون کردن حیوان چیزها شنیده بود و چون در رفتن بجاهای بلند مهارت داشت حس خودنمائی آسودهاش نمیگذاشت. یک روز صبح که کنیسه سراسر گشوده بود و پنهانترین گوشههای خود را در برابر روشنی خورشید گزارده بود وی با یک ریسمان، یک فلاخن و یک چوبدستی داخل کنیسه شد...
۱۹۴