برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۲۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

حس میکرد که رختخواب جای یافتن راه حل عاقلانه برای این مسئله نیست. چه بسا اتفاق میافتد که در اثر بدی وضع خوابیدن از این کسالتهای کوچک به انسان رخ میدهد و همینکه برخاستند خود بخود از بین میرود و گره گوار متوجه بود که کم کم خیالات باطل او برطرف میشود. اما راجع به تغییر صدایش، کاملاً معتقد بود که آن مقدمهٔ سرما خوردگی است و این ناخوشی مختص کسانی است که مجبور به مسافرت زیاد میباشند.

رد کردن لحاف برایش هیچ زحمتی نداشت، کمی باد کرد و لحاف خود بخود افتاد. بعد گره گوار از جثهٔ مهیب خود دچار زحمت شد. برای اینکه بلند بشود احتیاج ببازو و ساق پا داشت و او بجز پاهای کوچکی که دائماً میلرزیدند و به آنها مسلط نبود چیزی نداشت. قبل از اینکه بتواند یکی از آنها را تا بکند بایستی کمی استراحت کند و زمانیکه حرکت مطلوب را اجراء میکرد همهٔ پاهای دیگر

۲۰