برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۲۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

سو متوجه گردید. اما همینکه سرش بیرون آمد و در میان هوا آویزان گشت گره گوار از ادامه دادن باین کار ترسید، اگر با همین وضع بزمین میافتاد، سرش خرد میشد مگر اینکه معجزی واقع شود و این موقعی نبود که وسایل خود را از دست بدهد. پس بهتر بود که در رختخواب بماند.

معهذا زمانیکه پس از اینهمه مرارت آهی کشید دوباره مثل پیش خود را در حالت دراز کشیده یافت و زمانیکه دید پاهای کوچکش بیش از پیش در پیچ و تاب است ناامید شد از اینکه بتواند در این اعضای خودسر نظمی برقرار بکند. دوباره بفکرش آمد که قطعاً نباید در رختخواب بماند و بطرز عاقلانه‌ای در راه کوچکترین امید خارج شدن از آن باید از هیچگونه فداکاری دریغ نکند. هنوز بخاطر میآورد که تصمیم نومیدانه هرگز ارزش تأمل متین و منطقی را ندارد. عموماً در چنین مواردی نگاه خود را به پنجره میدوخت تا از آن درس

۲۲