برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۳۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

اقدامات بکار رفت به او قوت قلب داد. حس میکرد که دوباره در جامعهٔ بشری داخل شده و چشم براه دکتر کلید ساز بود بی آنکه بین آنها فرقی بگذارد. این پیش آمدها بنظرش مانند کار نمایان باشکوه و شگفت انگیزی جلوه میکرد. بمنظور صاف کردن صدای خود برای مکالمات بعدی، بسیار آهسته سرفه کرد چون میترسید که سرفه‌اش مثل سرفهٔ انسان صدا نکند، و جرأت نداشت که با قوهٔ ادراک خود قضاوت کند. درین بین سکوت کاملی در اطاق مجاور فرمانروائی داشت. شاید پدر و مادرش برای کنکاش نهانی دور میز گرد آمده بودند، شاید همهٔ آنها از لای درز در باو گوش می‌دادند.

گره گوار با صندلی آهسته خودش را بطرف در کشانید. آنجا صندلی را رها کرد خودش را به طرف در انداخت و بکمک چوب در ایستاد، زیرا از نوک پاهایش مایع چسبنده‌ای تراوش میکرد. لحظه‌ای از تقلا آسود بعد سعی کرد قفل در را با دهنش باز بکند.

۳۷