برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۵۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

بکند. اما هرگز تصور نمیکرد که مهربانی خواهرش تا این درجه باشد، زیرا برای اینکه سلیقهٔ برادرش را بدست بیاورد خوراکیهای گوناگون روی یک روزنامهٔ کهنه چید: روی آن آشغال سبزیهای نیمه گندیده، استخوانهای غذای دیروز که سوس سفیدی به آن خشک شده بود، انگور کورنت، بادام، یک تکهٔ پنیر که گره گوار چند روز پیش گفته بود خوردنی نیست، نان بیات، یک تکه نان کره مالیده نمک‌زده و یک تکهٔ بی‌نمک گذاشته بود و بمنظور تکمیل کاسه را که بنظر میآمد دیروز قطعاً توی ذوق گره گوار زده بود پر از آب کرده بود. بعد بتصور اینکه برادرش جلو او غذا نخواهد خورد ظرافت را بحدی رسانید که بیرون رفت و در را با کلید بست بطوریکه باو بفهماند که مختار است هر چه بخواهد بخورد. حال که میز خوراک او باین ترتیب مهیا شده بود گره گوار حس میکرد که تمام پاهایش به جنبش افتاده بودند. بعد هم زخمهایش بهبودی یافته بود چون کمترین احساس

۵۸