بزنند دیده بود. زمانی که همهٔ غذاها میخورد دختر میگفت: «امروز بدهنش مزه کرده» دفعههای دیگر وقتیکه از خود اشتهائی نشان نداده بود، چیزیکه اغلب اتفاق میافتاد، با لحن غمناکی اظهار میکرد: «باز هم بهیچ چیز دست نزده!»
اما اگر گره گوار مستقیماً از اخبار اطلاعی حاصل نمیکرد بگفتگوهائی که در اطاق ناهارخوری میشد گوش میداد. بمحض اینکه صدای حرفی میشنید بطرف دری که مساعدتر بود میشتافت و با تمام بدن بآن میچسبید. در اوایل تقریباً صحبتی نمیشد مگر اینکه کم و بیش مستقیماً راجع به او بود. در طی دو روز موقع غذا گفتگوها راجع به وضع جدید رفتار با او اختصاص داشت. این مانع نمیشد که بین خوراکها راجع باین موضوع مباحثه بشود زیرا اکنون خانه همیشه از طرف دو عضو خانواده پاسبانی میشد، هیچکس نمیخواست تنها بماند و نه بخصوص بدون پاسبان خانه را ترک کند. اما راجع به کلفت درست