این برگ همسنجی شدهاست.
مسخ
و با کمال میل داوطلب میشد که شخصاً برود و بخرد، در مقابل سکوت پدر برای اینکه رودرواسی مانع نشود میگفت که ممکن است دربان را بفرستد. ولی پدر با یک «نه» تزلزل ناپذیر جواب میداد که موضوع منتفی میشد.
در طی روزهای اول آقای سامسا به زن و دخترش وضعیت و دورنمای مالی خانه را توضیح داد. فاصله بفاصله بلند میشد میرفت کاغذ یا دفترچهٔ قبضهائی را از صندوق ورت هایم Wert heim که پنج سال پیش آنرا از غرق شدن نجات داده بود ـ همانوقت که ورشکست شد ـ برمیداشت و میآورد. صدای باز کردن قفل پرچم و خم و بستن آن بعد از آنکه آنچه را که میجست پیدا کرده بود شنیده میشد. هیچ چیز در ایام اسارت گره گوار جز این توضیحات مالی و یا اقلاً بعضی از نکات آن برایش آنقدر کیف نداشت. زیرا همیشه تصور میکرد آقای سامسا پس از آن ورشکست نتوانسته بود حتی یک فنیک را هم نجات
۶۴