برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۷۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

دستپاچه با یک حرکت آنرا باز میکرد مثل اینکه بخواهد از خفه شدن قطعی پرهیز کرده باشد و هرچند هوا سرد بود یک لحظه آنجا میماند و نفس عمیق میکشید. روزی دوبار گره گوار، را با این هجوم و هیاهو میترسانید، گره گوار در تمام مدتی که این جلسه طول میکشید زیر نیم تخت بخود میلرزید، او میدانست که خواهرش اگر میخواست میتوانست در اطاق او با پنجرهٔ بسته بماند و این شکنجه را باو ندهد.

یکروز ـ تقریباً یکماه بعد از تغییر شکل گره گوار بود و خواهرش هیچ علتی نداشت که از او بترسد ـ کمی زودتر از معمول وارد شد و او را دید که بی‌حرکت و در وضعی که تولید وحشت میکرد از پنجره به بیرون نگاه میکند. اگر وارد اطاق نمیشد برای گره گوار تعجبی نداشت. چون وضع او مانع میشد که پنجره را باز بکند، اما از ورود خودش ناراضی بود بعقب جست و در را با کلید بست، یکنفر خارجی میتوانست

۷۲