برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۸۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

و طولی نکشید که برای حمل دولابچه به دشواری با او کمک کرد. گره گوار میتوانست از دولابچه چشم بپوشد. اما میز میبایستی سر جایش بماند و همینکه زنها دولابچه را نفس‌زنان بیرون بردند گره گوار با احتیاط و زرنگی سر خود را بیرون آورد تا موقع مناسب را برای دخالت بسنجد. از قضا اول مادر وارد شد، زیرا گرت در اطاق مجاور بازوها را دور دولابچه انداخته بود و از چپ براست آنرا تکان میداد بی‌آنکه بتواند جابجایش بکند. مادر عادت داشت که گره گوار را به‌بیند گمان کرد که اختلال فکری باو دست داده، ترسید و تا آنطرف نیم‌تخت دستپاچه عقب رفت ولی نتوانست مانع حرکت خفیف جلو شمد بشود که توجه زن مسن را بخود جلب کرد، بی‌درنگ ایست نمود لحظه‌ای سر جای خود خشک شد و بالاخره بسوی گرت برگشت.

گره گوار بخودش دلداری میداد که اتفاق فوق‌العاده رخ نداده و فقط چند تکه چوب و تخته

۸۲