برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۸۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

هنگامیکه در اطاق مجاور آنها به میز تکیه کرده بودند برای اینکه نفس تازه کنند گره گوار بیرون دوید و بقدری پریشان بود که چهار بار جهت خود را تغییر داد، زیرا نمیدانست از چه راهی باید اقدام به نجات خود بنماید. ناگهان متوجه تصویر زنی شد که خودش را در پوست پیچیده و روی دیوار لخت اهمیت بسزائی بخود گرفته بود. بتعجیل از جدار دیوار بالا رفت روی شیشه تنه داد و شیشه بشکم سوزانش چسبید و بطرز گوارائی او را خنک کرد. گره گوار که با تن خود کاملاً روی این تصویر را پوشانیده بود تا اقلاً کسی نتواند بیاید و آنرا بردارد، سرش را بطرف اطاق ناهار خوری برگردانید تا زنها را در موقع مراجعت به‌بیند.

آنها هم اجازهٔ استراحت طولانی بخود نداده و باطاق او میآمدند. گرت تقریباً کمر مادرش را گرفته بود و او را با خود میآورد. بهر طرف نگاهی کرد و گفت: «حالا نوبت کیست؟» چشمهایش

۸۴