برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۸۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

با حرکت تسلیم کامل دستها را بشکل صلیب رویهم گذاشت و روی نیم تخت غلتید و از هوش رفت. خواهر مشتش را بلند کرده نگاه زهر آلودی به گره گوار انداخت و گفت! «اوه! گره گوار!» این اولین کلمه‌ای بود که پس از تغییر شکل باو خطاب کرد، سپس دوید از اطاق ناهارخوری نمک بیاورد تا مادرش را بهوش بیاورد. گره گوار تصمیم گرفت که کمکش بکند ـ اینکار مانع نمیشد که در موقع لزوم از تصویر دفاع بنماید ـ افسوس! سخت بشیشه چسبیده بود و میبایستی کوشش دشواری بکند تا از آن کنده بشود. بعد دوید در اطاق ناهارخوری مثل اینکه میتوانست نصیحت مؤثری بخواهرش بکند، اما فقط راضی شد در مدتی که او شیشه‌ها را بهم میزد بآرامی پشت سرش بایستد. زمانیکه گرت برگشت وحشت غریبی باو دست داد. یک شیشه افتاد و روی زمین شکست، خرده‌های آن صورت گره گوار را خراشید و دوای تندی به پاهایش شتک زد. گرت هم

۸۶