از ۱۳۱۸ ببعد که مجلهٔ موسیقی بدست ما رسیده است نیما گذشته از اشهار هروضی خود اشعاری هم دارد غیر عروضی که در آنها عروض و قافیه را نه بصورتی کینه توزانه بکناری نهاده و در نشاندادن اینکه با چنین تجددی قیدی را از دست و پای شعر دورهٔ ما باز کرده است موفق نیز بوده. اما هم در اشعار عروضی او و هم در غیر عروضیها این نکته بچشم میخورد که شاعری در تکاپو است. در جستجوی زیبائی است. در پی بیان تازهای از حیات دوران ما است. و این نکته اساس مطلب است.
مسلم است که یکروز بحور عروضی و وزنهای مختلف غزل و حماسه وسیلهای برای بیان مفاهیم شعری و ظرف بیانی برای آنها بوده است. اما فقط وسیلهای بوده. هرگز چنین که امروز تلقی میشود عروض و قافیه خدای شعر را بزنجیر در نیاورده بوده است. عروض که در روزگاران پیش و برای حافظ سعدی و خیام تنها یک منطق کلام موزون بوده است، منطق شعری بوده است اکنون مایهٔ شعری بحساب آمده. و هر شعری که خالی از آن باشد مردود است و خون سرایندهاش بهدر. تا بجائی که در بسی از اشعار زمان ما چیزی جز بحر و قافیه و وزن بچشم نمیخورد. در و پیکر و دیواری است که درون آن پر از هیچ است. پر از بیمایگی است. و اصلا چرا شعر شعر است؟ آیا برای اینکه قافیه دارد؟ که نشر گلستان بیش از یک شعر انباشته از سجع و قافیه است. آیا برای اینکه در قالب افاعیل عروضی معینی ریخته شده است؟ پس شعر هجائی پیش از تدوین عروض چکاره است؟ این مسئله مطرح نیست که پس حد فاصل میان نظم و نثر چیست. مسئله این است که همه چیز زمانه رو به تحول میرود. وقتی بجای منطق ارسطو منطق علمی جدید نشسته است چرا در جستجوی عروض تازهای منطق شعری تازهای نباشیم؟ و نیما اگر در یافتن این منطق تازه تا بآخر هم نرسد دست کم پایه گذار آن بوده است.
گذشته از اینکه در کار نیما بحت درین نیست که بحور عروض را همچون اثری از توحش دوران گذشته بدور بریزیم. همچنانکه بردگی و کند و زنجیر را آنهم فقط در ظاهر بکناری نهادهایم. مسئله درین است که در زمانهٔ ما در قالب شعری همین زمانه باشد، با منطق شعری تازهای، در خور آن سروده شود. مسئله درین است که شعر را از بردگی برهانیم. بدبختانه اینجا هم مسئلهٔ آزادی در کار است. روز گاری بوده است که پدران ما پای شمع مینشستهاند و با قلم نی بروی تومار نوشتهاند و از خراسان تا حجاز را یک ساله میپیمودهاند . اما امروز تمدن و فرهنک بسی تیزپاتر از اینهاست و مهمتر اینکه در گرو بازیهای اقتصاد و سیاست است. ما تا در فکر قوالب عروضی باشیم دیگران ملتی را در قالب دیگری ریختهاند. امروز بجای آنکه شعر را در مجلس ماعی و یا در محضر امیری نقل کنند بر صحیفهای می نویسانند و بدست هزاران نفر میسپارند تا بروند و در گوشهٔ دنج خود بخوانند. روزگازی بوده است که شعر تفنن دستهٔ کوچکی از مردم بوده و روزگاری دیگری شعر جزوی از فن خطابه شمرده میشده