برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۱۱۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

عقاید برخی از دانشمندان
۱۰۵
 

بدین پایه بود. علم و فضل و ادب هم، نتوانست او را از این نومیدی نجات دهد».

«از آنجا که خیام هم، مانند (لوکرس) در راهی که کاروان بشریت آنرا افتان و خیزان می‌پیماید، خیلی پیش رفته و از آن کاروان بسی دور افتاد؛ او نیز، مثل لوکرس، از همهٔ مترسکهائی که برای تسکین خوف و هراس بعضی و تأمین حرص و آز برخی دیگر برپاشده، در گذشت و آنها را پشت سر گذاشت و در خارج از ظلمات جهل و نادانی در مقابل پرده‌ای که راز نهانی را[۱] در پی خود نهفته بود خویشتن را یکّه و تنها یافت».

«لوکرس، که آن سرّ مکنون را خرد و حقیر میشمرد، برای خود اصولی ترتیب داده بود که راحت روح و اطمینان خاطر او را فراهم میساخت؛ و حال آنکه خیام با دست خالی برگشت».

«دستورهایی که علی‌العمیا پذیرفته شده بود و فرضیه‌هائی که آنها را دماغهای قاصر یا ناقص، بر اثر بطالت یا جبانت، مانند اذْعان و ایمانی تلقی کرده بودند، همگی، در خاطر رفقای راه خیام حسّ تمرّد و عصیان القا میکرد و اکثر آنان از درز دری که متصوّفان باز گذاشته بودند، بعالمی نامرئی فرار مینمودند».

«هیهات ... خیام در آنجا غیر از سراب مظلمی که غالباً خیال تشنه و محتاج آنان مجسّم ساخته بود، چیزی نمیتوانست مشاهده نماید».

«بنابراین، خیام، عکس‌العمل دماغهای خسته و فرسوده از دست ریا و دروغ را در خویشتن جمع و تکمیل میکرد».

«کیفیّت واقعی مرگ و تشویش را بیک درجه احساس مینمود».

«بنغمات خیال انگیز خود، باتبسّمهای محبّت آمیز، هرگز و بهیجوجه، طراوتی نبخشید. ضمیرش بالای شرق کهن نیّری منیر و قلبی عریان بود. هیچ چیز مانند دلی عریان و قلبی صاف و روباز پاک و پاکیزه و صمدانی نیست...»

«کشمکشهای گرما گرمی که در اطراف و جوانب او برپاست، فزونی ارزش


  1. مقصود، سریست که در یک دین یا مذهب یا طریقت مخفی و مستور نگاهداشته میشود و در عقاید مسیحیان چنین توصیف شده است که گرویدن بآن شرط ایمان و فهمیدنش محال است.