برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۱۸۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۷۲
خیام
 

صوفیّه، اصطلاح معروفی، گردیده است.

مولانا فیضی هندی، در یک منظومهٔ بلند و حقیقةً دل‌نشینی، که بعنوان (مرکز الأدوار) معروفست، بر وفق اعتقاد صوفیّه، علی‌العاده، یک مبحث تکوین بسلک نظم کشیده است این شاعر ساحر، در منظومهٔ مذکور، متعاقب مقدّمه‌ای که آنرا بسبک لاادریه، بوجود مطلق خطاب کرده، با این بیت ظریف آغاز سخن کرده:

  «عشق که عالم همه شیدای اوست، نغمه، یکی موجهٔ دریای اوست»  

و سپس در بیان ظهور کائنات. هر یک علی مراتبهم، بسط مقال داده میگوید:

  «خواب گرانان حریم قدم، چشم گشادند ز خواب عدم؛  
  غنچهٔ ایجاد دمیدن گرفت، رایحهٔ فیض وزیدن گرفت.  
  اوّل، ازین باغ که بشگفت گل، بود نو آیین جهان عقل کل.  
  بار دگر، شعشعه زد برق نور؛ نفس کل آمد بمقام ظهور.  
  موجهٔ دریای قدم شد بلند؛ نه صدف چرخ بساحل فکند.  
  نه کره، چون گرم شد از سیر عشق؛ شد فلک آتشگدهٔ دیر عشق».  

امثال این منظومهٔ غرّا و بسیار زیبا و حقیقةً شاعرانه، در ادبیات ایران، خیلی زیاد است. کتاب مثنوی، بتنهائی، گنجی است مالی از اینگونه لألی آبدار و عالی و الحقّ که عالیترین انواع سخن راجع بعشق را در آثار مولوی میتوان پیدا کرد.

صوفیّه، از جهة اینکه نسبت بعشق، یک حیثیت چنین ممتاز و مستثنائی را ی قائل شده‌اند، این هیجان سحر آمیز را بعنوان (هادی حقیقت) پذیرفته‌اند.

فلاسفه، در مبحث (اسباب علم) گاهی به (حسّ) و گاهی به (عقل) اعتماد میکنند؛ ولی صوفیّه، فقط، بالهامات عشق ایمان و اطمینان دارند و بقول فرنگیها (انتویزیونیست) هستند. و این مطلب مهم و اساسی را حضرت مولانا بدین عبارت موجز و معجز نما بیان میفرمایند: «عشق، اصطرلاب اسرار خداست». که کلامی است تمام و بسیار عمیق و پرمعنی. الغرض؛ از نظر عشّاق حق و حقیقت، مبدأ و منشأ همهٔ معرفتهای موصل بمرام و مراد، هیجانهای الهام‌آمیز عشق است و بس...