نمیشود. و کسانی از صوفیّه هم که خواستهاند با تغییر و تبدیل یا تفسیر و تأویل سخنان او نام نامی وی را در فهرست اسامی سران خودشان ثبت کرده و بدان مباهات نمایند، خویشتن را بزحمت و تکلّف بیحاصلی انداختهاند؛ زیرا کلام او با مرام آنان هرگز وفق نمیدهد و بهیچوجه قابل تأویل بدان هم نیست؛ در صورتی که هر شاعری، مترجم عواطف و احساسات خود بوده و موادّ اوّلی شعر او همان افکار و عقایدیست که دارد. و در عین حال، محتمل است که مسئلهٔ پیچیدهای هم در این مورد موجب اشتباهاتی گردیده باشد و آن اینست که از طرفی طایفهٔ صوفیه که دنیا و مافیها را ظلّ زایل و خیال باطل میشمارند، ماهیّت زمان و مکان را هم از لوازم همان عالم فسون دانسته و حقیقتی برای آنها قائل نیستند و میگویند که «این عالم بی درنگ که از جلوهٔ آنی وجود مطلق بصورت (بسط) عبارت میباشد، در درون یک (آن دائم) یا یک (آن قیّوم) نمایانست در این صورت ما باید حیات مستعار خود را نیز عبارت ازان (آن) یا از آن (دم) دانسته و بر طبق این عقیده رفتار و زندگانی کنیم». و از طرف دیگر حکمائی که طرفدار فلسفهٔ انقلاب حادثات میباشند بر این عقیده هستند که ما این عمر کوتاه خود را وقتی که با ادوار نامتناهی عالم مقایسه کنیم ناگزیریم از اینکه آنرا بسیار بسیار محدود و محصور تلقّی نمائیم؛ چه آنکه ماضی گذشته و محو و نابود گردیده، مستقبل، هنوز بوجود نیامده و ناپیداست و در این میان، آنچه موجود و مسلّم میباشد، فقط، حال حاضر است که آنهم دمی بیش نیست. و چون خیام نیز از جملهٔ حکمائی است که عقایدشان بالاخره منتهی بفلسفهٔ انقلاب حادثات میگردد و حتّی دستورالعملی را که در امر معاش تعیین و در ضمن رباعیات خود با عبارات مختلف و انواع گوناگون تلقین و تبلیغ کرده از این فلسفه استخراج نموده است؛ اینست که شاید بعضی از کوتهنظران از این راه در اشتباه افتاده و از آنجا که دایرهٔ تأویل هم بسیار وسیع است سخنان بیپروای او را هم بتکلّف و تصلّف تفسیر و تأویل نموده و اورا بیمحابا داخل در جرگهٔ صوفیان شمرده باشند؛ چنانکه القفطی در طیّ بیانات خود راجع بخیام گفته است: «متأخران صوفیّه بر چیزکی
برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۱۸۴
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۷۴
خیام