برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۱۹۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خیام و تناسخ
۱۸۳
 

و چون این رباعی، در همان نسخهٔ صحیح و نفیس حاجی حسین‌آقا نخجوانی نیز مندرج است؛ در نظر نگارنده، از خیام بودن آن بسیار محتمل و حتّی نزدیک بیقین است. و چنانکه مشاهده میشود در این رباعی نکات باریک و ریزه‌کاریهای نیشداری هم بکار رفته که کاملاً خیّامانه و مطابق سبک و سلیقهٔ اوست؛ از قبیل اینکه یوسف مصری بودن مخاطب شاعر و باز آمدنش بدنیا از طرف کسانی ادّعا شده که بمذهب تناسخ فرد و تنها بوده‌اند و همهٔ مردم با آنان همفکر و همداستان نیستند و با آنکه بر حسب اصول مذهب خود بایستی بر این عقیده بوده باشند که نظر کردن بخوبرویی، از روی هوا و هوس، عملی است که مرتکب آن بصورت خری گردن کلفت و شهوت پرست (مثلاً) بدنیا برگشته و جزای آنرا میکشد، باز باو نظر میکرده‌اند. و برای اثبات مدّعای خود بجان همدیگر سوگند میخورده‌اند و این سوگند آنان هم منافی با مذهب تناسخ و مکذب اعتقادشان بدان بوده است؛ چه آنکه مطابق این مذهب، جـان هیچکس از آن خودش نبوده؛ بلکه جانی است عاریتی که موقّتاً در قالبی حلول کرده و حال آنکه در مقام سوگند که مرحلهٔ‌ایست بغایت جدّی هر یک از آنان جـان دیگری را از آن خود او تلقّی کرده و با این اعتقاد راسخ، بجان یکدیگر قسم میخورده‌اند. و همین طرز تعریض و نکته‌سنجی و خرده گیریهاست که اصیل و از خیام بودن این رباعی را، بالغاً مابلغ، تأیید و تقویت مینماید و منظور اصلی هم از ساختن آن، تبلیغ و تلقین همین نکات بوده است؛ نه تعریف و توصیف سادهٔ جوان خوشگلی و تشبیه آن بیوسف مصری. و خود این رباعی با تفسیری که برای آن نگاشته شد دلیل مستقلّ جداگانه‌ایست بر اینکه خیام نه تنها معتقد تناسخ نبوده؛ بلکه آنرا فرضیهٔ موهوم و مسخرهٔ مضحکی تلقّی میکرده که خود مدّعیانش هم در اعمال خویش بر خلاف آن رفتار میکرده‌اند. و در هر حال، اعتقاد بچنین اوهامی، با مقام علمی و فضلی فیلسوف فرزانه‌ای مانند خیام، تباین و تضادّ تامّ داشته و نسبت دادن اینگونه عقاید سست و سخیفی باو بالاترین توهین و تحقیریست که میتوان دربارهٔ وی روا داشت.