برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۰۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خیام و جبر
۱۹۱
 

۲– جسمانی؛ مانند وضع مزاجی.

۳– نفسانی؛ مانند عادات و تمایلات و خصوصیّات اخلاقی.

۴– اجتماعی؛ مانند آداب و رسوم و سازمانها و قوانین.

محدود و محصور بدارند غفلت نموده‌اند از اینکه اوّلاً این حصر و تحدید هم محصول تجربهٔ ناقصی است و ممکن است اوضاع و احوال دیگری هم که پیش بینی آنها میسور نیست سبب ظهور اعمالی از انسان گردد و ثانیاً تأثیر عوامل مذکور ضرورت مطلق ندارد و ابناء بشر را دست بسته و صمّ و بکم و عمی فهم لایعقلون بزنجیر یک عمل مشخّصی نمیکشد و بعبارت دیگر؛ اسباب و علل حادثاتیکه در حیطهٔ ارادهٔ بشر بوجود میآید با یک تسلسل مستقیم و از یک طریق مجزّی منتهی به نتیجه نمیگردد؛ بلکه مانند خانه‌های شطرنج، در عین تسلسل، متصّل بعلل و عوامل دیگری هم هست و آدمی را عقل و منطق داده شده که در مقابل آنها تأمّل ورزد و غور کند و هرگاه لازم باشد؛ با دیگران هم شور نماید؛ تا هرچه را بخیر و صلاح خود ببیند، همانرا برگزیند؛ چنانکه همهٔ افراد بشر، از وحشی تا متمدّن، از بدو خلفت تاکنون، بدین روال رفتار کرده و میکنند و بر اثر رفتار بر همین منوال است که از بدویّت بتمدّن و در مدنیّت هم بمرتبه‌ای رسیده‌اند که بر طبیعتی که بعقیدهٔ همان مادّیها، موجب و مجبر اصلی اعمال ما همانست، تا اندازه‌ای استیلا یافته و قوا و قوانینش را تسخیر کرده و بر وفق مرام خود بکار انداخته و بترقیّات امروزه نایل آمده‌اند.

وقتی که اعتقاد بجبر مطلق مذهبی یا علمی، بطور نگاشته در بالا، مدخول و مخدوش گردید؛ یا باید قائل اختیار مطلق شد یا معتقد طریقه‌ای بین این دو؛ چه آنکه راهی غیر از این سه وجود ندارد؛ اما آنکه اختیار مطلق است آنهم مانند جبر مطلق باطل و غیر معقول است؛ زیرا بدیهی است که حادثات عالم؛ جز آنچه در حیطهٔ اراده بشر است، در تحت قدرت و استیلای او نیست و آدمی نمیتواند کوچکترین تأثیری در آنها داشته باشد؛ پس باقی میماند همان راه سوّمی که آنرا بما چنین نشان داده‌اند که «لاجبر و لاتفویض بل امر بینهما» فارسی آن اینست که نه جبر مطلقی در