این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲۲۸
خیام
حکیم نظامی گنجوی گوید:–
«وهم تهی پای بسی ره نوشت، | هم ز درش دست تهی بازگشت. | |||||
راه بسی رفت ضمیرش نیافت، | دیده بسی جست نظیرش نیافت. | |||||
عقل درآمد که طلب کردمش؛ | ترک ادب بود ادب کردمش». |
حکیم سنائی:–
آنکه فهم ترا در وره نیست | غایت فهم تست؛ الله نیست. |
مولوی:–
اصل و ذات حق تعالی، هیچکس، | می نداند؛ ای حکیم این شرح بس. | |||||
بعد ازین گر شرح گویم ابلهی است؛ | زانکه شرح آن و رای آگهی است. |
شیخ محمود شبستری:–
منزّه ذاتش از چند و چه و چون؛ | تعالی شانه عما یقولون. |
فیضی هندی:–
ای همه در پرده نهان راز تو، | بیخبر آغاز ز آغاز تو... |
شیخ اجلّ سعدی شیرازی هم در دیباچهٔ گلستان میفرماید: « عاکفان کعبهٔ جلالش بتقصیر عبادت معترف که ما عبدناک حقّ عبادتک و واصفان حلیهٔ جمالش به تحیّر منسوب که ما عرفناک حقّ معرفتک.
گر کسی وصف او ز من پرسد؛ | بیدل از بینشان چگوید باز؟!. | |||||
عاشقان کشتگان معشوقند، | بر نیاید ز کشتگان آواز..» |
در این مورد، نه تنها، این چند نفر نابغهٔ نامور: بلکه همهٔ متفکّران عالم اسلام، چه از فارسی و تازی و ترکی و چه از حکما و متشرّعان و متصوّفان؛ همه، بالأتّفاق، باقتدای حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعجز خود اعتراف نمودهاند. بدیهی است خیام هم که بدواً با این عقیده تعلیم و تربیت یافته بوده، از این جمع خارج نبوده؛ ولیکن در زندگانی بشر پارهٔ مسائل مبرمی است که پیوسته رهزن عقل و ادراک اوست. شخصی روشن فکر؛ علیالخصوص که تیز رای هم باشد وقتی که