برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۳۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خیام و فلسفه
۲۲۹
 

مواجه با اینگونه مسائل گردید؛ ناچار و ناگزیر است که دربارهٔ آنها بیاندیشد و طبعاً نمیتواند که از فکر و تأمّل در آنها خودداری نماید. آدمی، تا آنها را، بنحوی از انحا، حلّ و تفسیر نکند، فراغت خاطر پیدا نمیکند و آرام نمیگیرد و آسانترین راه حلّها اینست که اگر بتواند آنها را با عقاید موجود خود التیام داده و تطبیق کند وگرنه؛ قطعاً، ناچار می‌گردد که از عقاید موجود خویش صرف نظر نماید و راه دیگری نیست؛ زیرا که در آن واحد تعلّق خاطر بدو عقیده ضدّ و نقیض برای کسانی که عقل و شعور درستی دارند، امکان پذیر نیست و از هیچ عاقلی هم چنین انتظاری را نباید داشت. انصراف از عقایدی هم که با شیر اندرون شده و در دورهٔ صفوت و صداقت صباوت و صغر مانند نقش بر حجر در دل نشسته، کار آسانی نیست و در هنگام معارضهٔ این دو دسته از افکار است که یک غوغای سخت و کشمکش طاقت فرسائی در مضمار ضمیر هر متفکّری پدیدار میگردد.

ما را مسلّم است که خیام، پس از طی مراحل مقدّماتی، مانند همهٔ طلّاب علوم در دورهٔ زندگانی او، پای بمرحلهٔ بالاتر گذاشته و در سر دروس حکمت و فلسفه نیز حضور یافته و در این مرحله، با یک سلسله مباحثی روبرو شده که تا آن زمان بگوشش نخورده بوده و براثر مواجهه با اینگونه مسائل است که ارکان عقاید او تکانی سخت خورده و طبعاً، متوجّه گردیده است که در عالم فکر و اندیشه اصول و عقایدی هم وجود دارد سوای از آنچه او بدان خو گرفته و ثابت و لایتغیّرش میشمرده است و لاّبد، هر گروهی هم بدانچه دارد خرسند بوده و از آنچه دیگران دارند رو گردانست و در نتیجهٔ این پیش‌آمد، بحرانی که شاید زمان آن ممتدّ هم بوده در اعماق روح و روان او آغاز گردیده و با نامّل این معنی تقویت یافته است:–

«اسرار ازل را کسی نمیداند. حرفهائی که در این باب زده میشود از پس پرده حادثات عالم است که ما خود نیز جزئی از آن حادثات هستیم و برفرض که این حادثات از بین برود و آن پرده برافتد کسی باقی نخواهد ماند تا پس پرده را دیده و دریابد که